بیوگرافی و مجموعه آثار استیون هال

بیوگرافی و مجموعه آثار استیون هال

استیون هال از جمله معماران برجسته مدرنیست می باشد. معماری او دم از توجهش به اصالت وجودی انسان می زند. پویانو در این مطلب به ارائه بیوگرافی، مصاحبه و آثار استیون هال خواهد پرداخت. همراه ما باشید.

استیون هال، معمار و نقاش سبک نوگرایی می باشد که در نیویورک آمریکا متولد شده است

استیون هال، معمار و نقاش سبک نوگرایی می باشد که در نیویورک آمریکا متولد شده است.. در میان مهم ترین آثار او، طرح های سیمونز هال MIT  کمبریج ماساچوست، ساختمان بلاچ، موزه هنر نلسون اتکینز در کانزاس سیتی، میسوری و مجتمع ترکیبی چند عملکردی پکن چین را می توان نام برد.

خانواده و تحصیلات

خانواده و تحصیلات

استیون هال در ۹ دسامبر ۱۹۴۷ میلادی، به دنیا آمد و دوران کودکی خود را در ایالت‌های برمرتون و منچستر واشنگتن گذراند. او در سال ۱۹۷۰ از دانشگاه فارغ التحصیل شد و جهت ادامه تحصیلاتش در رشته معماری به رم رفت. در سال ۱۹۷۶ ، هال در مدرسه فارغ التحصیلان دانشکده معماری لندن، حضور پیدا کرد و پس از مدتی کمی توانست دفتر خود را در نیویورک راه اندازی کند. هال تا ده سال بعد از مهاجرت به نیویورک در دفتر کار خود زندگی می نمود و اتاقک چوبی بالای ورودی دفتر خود را به استراحت اختصاص داده بود. او حتی برای دوش گرفتن هم به YMCA  که در همان نزدیکی بود، می رفت. با این جود، دفتر ۴۰ نفره خود را با شریکان خود، کریس مکووی و نوح یافی رهبری می کرد. هال از سال ۱۹۸۱ مقام استادی دانشگاه کلمبیا را گرفت.

رشد و پیشرفت

معماری هال، با توجه به نگرانی پیشین او در رابطه با توپولوژی و نگرانی حال حاضرش درباره رویکرد پدیده شناسی، تغییرات زیادی به خود دیده است. این نگرانی‌ها از توجه هال به اصالت وجودی انسان و تعامل بدن با محیط حول نشأت می‌گیرد. تغییر در سبک معماری هال تا حدی از علاقه وی به نوشته‌های فیلسوفی به نام موریس مرلو پونتی و معماری به نام یوهان پالاسما، برگرفته شده است.

شهرت و جوایز

هال در سال ۱۹۹۸ مدال آلوار آلاتو را از آن خود نمود. در سال ۲۰۰۰، او توسط آکادمی هنر و ادبیات آمریکا به عنوان طراح برتر، برگزیده شد و در ژوئیه سال ۲۰۰۱، مجله تایم، او را به خاطر ساخت بناهایی که هم روح نوازند و هم چشم نواز، به عنوان برترین معمار آمریکا انتخاب کرد. از جوایز و تمجیدهای دیگر می توان به انتخاب او به عنوان برترین معمار آمریکایی در نمایشگاه پیس کالکشن نیویورک از طرف موسسه معماری آمریکا در سال ۱۹۸۶ و مدال موسسه آمریکایی معماران نیویورک در سال ۱۹۹۷ اشاره کرد. وی جوایز دیگری نیز دریافت نموده است.

دوره تدریس

بعد از مدتی، مقام استادی دانشگاه کلمبیا به هال داده شد و وی از سال ۱۹۸۱ میلادی به تدریس معماری مشغول شد. آن‌چه هال بر آن تاکید می کرد، رابطه میان موسیقی و معماری بود.

مصاحبه با استیون هال

مصاحبه با استیون هال

استیون هال  در سن ۳۴ سالگی بدون هیچ پروژه‌ی به پایان رسیده ای و فقط بر اساس قوت نوشته‌هایش در مجله پمفلت آرکیتکچر، تدریس پیشین خود در دانشگاه سیراکیوز و دانشگاه پنسیلوانیا و شرکت کردن در مسابقات، جهت تدریس تمام‌ وقت در دانشگاه کلمبیا برگزیده شد. البته هال با وجود حضورش در دانشگاه، به کامل کردن صورتبندی‌های مفهومیخود برای ایجاد بناهایی واقعی ادامه داد.

حداقل، این برداشتی است که هر کسی پس از خواندن تک ‌نگاری کامل و جدید نشر فایدون درباره‌ی استیون هال دارد. این اثر را رابرت مک‌کارتر، دوست، همکار و شاگرد سابق این معمار ایجاد کرده است. کتاب تک‌نگاری «استیون هال» کار او را به پنج مرحله اصلی بخش بندی می‌کند که دارای ترتیب زمانی هستند: کهن‌الگو / تجربه، ریشه‌دوانی / درهم‌تنیدگی، درخشندگی / فوذپذیری، لمس‌پذیری / توپوگرافی، و هپتیسیتی / شهرنشینی. مک­‌کارتر در کنار در نظر داشتن فصل‌های توصیفی که شرح مختصر هر کدام از این مراحل هستند، هر پروژه منفرد را هم با دیتیل شرح می ‌دهد، چه ساخته شده باشد و چه نشده باشد. حاصل کار، تک‌نگاری اندیشمندانه و دقیقی می باشد که رشد معمارانه و هنری هال را نشان می دهد و به تقدیر از ارتباط و پیوستگی مفاهیم هال منجر می شود.

بخش بندی کار در این پنج مرحله، مثل شالوده ‌فکنی اجزای یک سمفونی، به نویسنده اجازه می دهدروی درون‌مایه‌های تکرار شونده و کامل شونده در آثار معتبر هال تمرکز کند. بحث مفهوم‌ پردازی ابتدایی هال از تعامل ایده آل بین رنگ و فضا که در «کهن ‌الگو / تجربه» برجسته شده، در پروژه آپارتمان کوهن به شکل قوی تصویر شده است. در همین حال، خانه مسطح، صمیمیت و گشودگی‌ مورد بحث در «درخشندگی / نفوپذیری» را نشان می دهد؛ درحالی‌که دارای ارجاع بصری دقیقی به بازی دراماتیک رنگ در آثار اولیه او است. با وجود این که هر یک، مستقلاً یک پروژه به پایان رسیده هستند، توالی زمانی آن ها حس پیوندی منسجم به وجود می آورد. هر اثر با دقت روی اثر دیگر اثر می ‌گذارد.

جولیا اینگالز می گوید: در تماس تلفنی با استیون هال از دفتر شرکتش در نیویورک، فرصت این را پیدا کردم تا تا از او در رابطه با تک‌نگاری فایدون، متدهای کارش و قلمروی مفهومی غیر متعارفی که اخیراً دفتر او در جست‌وجوی آن می باشد، سوال کنم.

جولیا اینگالز:  تک‌نگاری فایدون، کار شما را به شکل یک سلسله‌ بسیار بندبند از مراحل و پروسه ها ارائه می کند. شما در ابتدای سال ۱۹۷۰ با پروژه‌هایی نه‌ چندان مادی و نا مرتبط با به دنیای واقعی آغاز به کار کردید، ولی با عزمی جزم نسبت به محلی که مایل هستید‌ به سوی آن قدم بردارید، حرکت کردید. در اوایل کار حرفه ای خود این را گفتید که «نوشتن در مورد معماری در بهترین حالت، نشانه‌ای از مقصودها می باشد.» به نظر می آید شما خیلی زیاد فقط با مقصودها آغاز کردید؛ نوشتن چقدر در زندگی روزمره‌ی شما نقش ایفا می کند؟

استیون هال: شاید برعکس باشد، چرا که من تقریباً تلاش می‌کنم از وضعیت رؤیا کارم را آغاز کنم، نوعی مرحله‌ شهودی ‌که در آن سعی ندارید پیش ‌فرضی برای صورت دادن تلاشی خلاق ایجاد کنید. هر صبح، تمریناتم، تقریباً مثل ورزشی ذهنی، چند ساعت طول می کشد و حداقل یک ساعت برای ترسیم کردن در نظر می گیرم. بعضی از آن‌ها می ‌توانند مربوط به ساختمانی باشند که در حال طراحی می باشد و بعضی می ‌توانند صرفا مطالعه باشند. می‌بینم که چیزهای منحصر به فردی پدیدار می گردند. برخی اوقات، ابتدا کلمات به ذهن می ‌آیند، و بعد همه این اشکال پدیدار می گردند، سپس به نوعی متن را مجددا تصور می نمایم و پس از آن شاید بنشینم و برای کلاس ‌های خود مطالب نظری ‌تر و توصیفی ‌تر بنویسم، ولی به عنوان یک فرایند روزانه کارم را از یک قالب شروع نمی‌کنم. یک آزادی وجود دارد، نوعی راز و رمز ناشناخته که شاید تنها ظاهر می گردد. این در واقع، آن چیزی است که هیجان دارد.

جولیا اینگالز: این پروسه خیلی شبیه به چگونگی ساختن موسیقی است. مسلم است که موسیقی، نقش خیلی زیادی در کار شما بازی کرده است.

استیون هال: درست است. کتابی که استراوینسکی در زمان حضورش در هاروارد نوشت را می ‌شناسید؟ نامش این بود: «بوطیقای موسیقی در قالب شش درس» کتاب بزرگی است، چرا که او این تعادل بین برنامه‌ریزی و تصادف را که برای من رخ می ‌دهد، شرح دادده است: این کار به دو متد پیش می رود. گاهی یک طرح کلی برای یک قطعه‌ موسیقی موجود است. به نظر من، ابتدا درباره کلیسای جامع سن مارکو صحبت کرده و سه گنبد کلیسا ساختار قطعه ای موسیقی می ‌شوند که او داشت آن را می نوشت، اما در متد دیگر، این پاره‌ها وجود خواهند داشت و او فقط آنها را به هم وصل می کند و آن ها به چیزی غیرمنتظره‌ تر بدل می ‌شوند. به نظر من در کار خلاق باید از هر پروسه ممکنی استقبال نمایید.

جولیا اینگالز: این فکر به ذهنم رسید که چگونه در سراسر حرفه‌ تان، بسیار از ارجاع به به شعر بهره می گیرید تا فضاهایی را ایجاد کنید که از نظر عاطفی طنین‌انداز هستند. بعدها در کتاب، از شما در رابطه با اینکه چگونه هر طراحی باید یک طراحی شهری تصور شود، نقل می گردد. با این حساب، اگر قرار است هر بنا ترکیبی از این دو مفهوم باشد، احساس نمی ‌کنید شهرنشینی تجربه عاطفی بنیادینی است؟

استیون هال: به نظرم لزوماً خیر. فکر می‌کنم زمانی‌که در برهوت هستید، هنوز می تواند نوعی معماری به شکل عنصر فشرده در فضا وجود داشته باشد. منظورم از عبارت «هر پروژه، یک پروژه شهری است» این می باشد که با وجود هفت میلیارد آدم روی کره زمین و ضرورت واقعی برای نگهداری منظرهای طبیعی تا جایی‌که قادر هستیم، خردمندانه تر است که چیزها را در ارتباط با زندگی انسان در یک بسته فشرده تصور نماییم، چه در شهرهای کوچک باشد، چه اجتماع‌ها یا شهرها، با ایده نجات هر مقدار منظر طبیعی که امکان دارد.

اخیراً به کار روی یک پروژه در راینبک مشغولم، جایی‌که یک زمینی به متراژ پنج جریب فرنگی وجود داشت و قرار بود به زمین پنج خانه برون ‌شهری بخش بندی شود، پس زمین را گرفتیم و همه آن ها را در یک قطعه زمین قرار دادیم. در میان ۲۸ جریب زمین، خانه آزمایشی، اکتشافی و فشرده ای هست که هیجان‌انگیز می باشد، ولی خب، به‌نوعی زمانی که می گویم همه‌چیز یک پروژه شهری است، این یک جوز راهبرد برای نجات منظرهای طبیعی با قسمت کوچکی از معماری است و مجددا پیوند زدن زمین و پرهیز از تقسیم آن، بنابراین، این کار ضد پراکندگی است، پس دارای حس شهری است، ولی در واقع، پناه بردن به روستا است.

جولیا اینگالز: هر چند سال یک بار کتابی منتشر می نمایید که نقطه‌ عزیمت و مقصدی را که می خواهید در آینده به سوی آن بروید، مورد تجزیه و تحلیل می دهد. شما نوشته‌اید که: « بینش‌های نظری از تجربیات عملی نشأت می‌گیرند.» می توانید در رابطه با چیزی که در این پنج سال گذشته کشف نموده اید، صحبت کنید؟ آیا ایده جدیدی برای مقصد آینده‌ خود دارید؟

استیون هال: من کمابیش همه ‌چیز را به شکلی در طول ماه، هفته و روز کشف می ‌کنم. پروژه ای را شروع کردم که تقریبا هفت سال ادامه دارد، ولی به موازات آن، همیشه کار جدیدی هست و یکی از آن ها برای گروه رقص جسیکا لنگ می باشد. ما حدودا هشت پروژه‌ی در حال ساخت داریم، و همه شان عالی هستند، ولی هر کدام از آن ها نیازمند رسیدگی متفاوتی می باشند. همین الان که در حال صحبت هستیم، دارم میز منشیگری در دپارتمان تئاتر دانشگاه پرینستن را طراحی می کنم. تلاش می‌کنم دیتیل هایی برای کار و تناسباتی به‌دست آورم که با اتاق جور باشند. بنابراین، این یک محدوده جدید نیست، بلکه رسیدگی به قولی است که داده‌ام.

جولیا اینگالز: شما در کتاب می گویید که چگونه حس می کنید عکاسی هرگز فضای معماری را منصفانه و صحیح نشان نمی‌دهد؛ مهم است که آن را به شخصه ببینید تا واقعاً تجربه ‌اش نمایید. با توجه به این نظر و صحبت­‌هایمان در مورد رقص برای معماری، آیا فیلم «پینا» از ویم وندرس را دیده ‌اید و اگر این طور است، نظرتان درباره آن چیست؟

استیون هال: به نظرم بسیار جالب است. عاشق کار ویم وندرس می باشم. به نظر من، او یکی از بهترین‌ هاست. پینا باوش، یکی از چهره‌های تجربی بود: او سوال می کند «رقص چیست؟»این کار نزدیک شدن به تئاتر می باشد. از نظر من، این قرابت، همچنین، جایی است که جنبه‌های مهیج را پیدا می کنید. به سوی آینده رفتن، همیشه مرز بین یک هنر و هنر دیگر را محو می نماید و قلمروی جدیدی به شما می بخشد. در دانشگاه کلمبیا در یک کلاس با عنوان «ساختمان شناسی موسیقی» تدریس می نماییم. نحوه‌ی تلاقی و به‌هم پیوستن همه‌ی هنرها بسیار جذاب‌تر از مطالعه معماری به ‌تنهایی است.

 

 

آثار استیون هال

معماری و دکوراسیون داخلی پویانو / اکبری